جدول جو
جدول جو

معنی ریسک پذیری - جستجوی لغت در جدول جو

ریسک پذیری
المخاطرة
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به عربی
ریسک پذیری
Riskiness
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ریسک پذیری
(FR) dangerosité
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ریسک پذیری
ризикованість
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ریسک پذیری
危険性
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ریسک پذیری
(DE) Gefährlichkeit
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به آلمانی
ریسک پذیری
خطر
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به اردو
ریسک پذیری
ঝুঁকি
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به بنگالی
ریسک پذیری
ความเสี่ยง
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به تایلندی
ریسک پذیری
(SW) hatari
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ریسک پذیری
(TR) risklilik
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ریسک پذیری
위험
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به کره ای
ریسک پذیری
סיכון
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به عبری
ریسک پذیری
(PL) ryzykowność
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به لهستانی
ریسک پذیری
(ID) risiko
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ریسک پذیری
рискованность
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به روسی
ریسک پذیری
(NL) risico
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به هلندی
ریسک پذیری
(ES) peligrosidad
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ریسک پذیری
(IT) rischio
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ریسک پذیری
(PT) risco
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ریسک پذیری
风险
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به چینی
ریسک پذیری
जोखिम
تصویری از ریسک پذیری
تصویر ریسک پذیری
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ پَ)
خاصیت چکش خوری و آن خاصیتی باشد مر فلزات را که در زیرچکش اجزأآنها از هم نمی گسلد و فرو نمی ریزد، مگر آنکه از حد معینی، که برای هر فلزی مشخص است درگذرد
لغت نامه دهخدا